البته این دلایل از دلایل زنان منطقی تره
1. در این مرحله شما مشاهده میکنید که از آن سر کوچه یک دختر ناز و به شدت خوشگل نزدیک میشود. شما باید دستی به سر و روی خود کشیده و خود را کاملا مرتب کنید. حال خود را در جستجوی چیزی نشان بدهید و تمام سوراخ سنبههای اطراف را بگردید. دختر به نزدیکی شما میرسد. صدای خود را صاف کنید. بخاطر داشته باشید بسیار خود را مؤدب جلوه بدهید. منتظر باشید و تا دختر به کنار شما رسید ناگهان بگویید:
- خیلی عذر میخوام. ببخشید یک لحظه... دختر میایستد و به شما نگاهی انداخته میگوید: بله، بفرمایید.- عذر میخوام من سر راه شما یک چیزی گم کردم. میخواستم ببینم شما ندیدینش؟
- چی گم کردید؟
شما ناگهان صدای خود را بالا برده و میگویید: قلبمو.
2. با ماشین تو خیابونها چرخ میزنید. در کوچهای خلوت با دختری زیبا مواجه میشوید. حال باید ماشین را کنار او نگهداشته، شیشه را پایین بکشید و بگویید: خانم من لولو خورخورهام. اگر سوار نشی میخورمت. که در اینجا دو حالت دارد یا سوار میشود که هیچ و اگر سوار نشد به شما اجازه خوردنش را داده است.
3. ساده ترین متلک به یک دختر اینست: خانم مکان هست تشریف میارید؟ که بطور مختصر و مفید منظور رسانیده میشود.
۲-سلام کن بگو خوبی..
۳-سلام کن بگو خوبی..خانواده خوبم...
۴-ببین من دوستت دارم میخوای باور کن میخوای باور نکن
۵-نمیدونم چرا یک ساعت که نمی بینمت حس می کنم دارم می میرم آخه تو که میدونی من بدونه تو میمیرم............
۶-فکر نکنی من هم عین پسرهای دیگه الکی میگم دوستت دارم...من با بقیه فرق دارم
۷-الکی به یک چیزه غمگین فکر کن بعد که اشک تو چشمات جمع شد بگو وای نمی تونم ازت ۱ دقیقه جدا بشم......
منتظر ادامه آموزش باشین.
بابات را میکنی کچل تا بینی رو کنی عمل
با همراهت زنگ میزنی عینک رنگ رنگ میزنی
این دل و اون میزنی هی به موهات ژل میزنی
جنس لباسات تریکو موزیک فقط از انریکو
جوراب های فسقلکی روسرهای الکی
با اشوه های شُتری میشینی پشت موتوری
تو خیالت خیلی تکی فکر میکنی با نمکی
خوشی با این تیپ خفن حالا قشنگی مثلا ؟
خانم هامثل چسب دوقلو هستنداگر دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد, دیگر باید سیم را برید
خانم ها مثل موتور گازی هستندپر سر و صدا , کم سرعت , کم طاقت
خانم ها مثل رعد و برق هستنداول برق چشمهاشون می رسه , بعد رعد صداشون
خانم ها مثل لیمو شیرین هستنداول شیرین و بعد تلخ می شوند
این مطلب ادامه دارد در حال ساخت//.
آنگاه که مشرق, خورشید در بغل
مینگرد مغرب را.... فاضلانه
و زن با شهامتی ربانی
بلند میشود
و از زمین.... فاصله میگیرد
و بر پوست مشعشع خود دست میکشد
و تپشهای لقاحی پر بار را
زیر جناق قدرت خود
لمس میکند
و در منافذ پوستش
کف می کند
لذت....
اعصابت همیشه آرومه .
کسی نیست که همش دمه گوشت نق بزنه .
بادوستای پسرت هرکاری بخوای میکنی و هیچ کس نیست که حرفی بزنه .
حرص نمیخوری .
کسی نیست که اگه باهاش بحث کنی قهر کنه و بره .
مجبور نیستی مدام حرفای چرت و پرت بشنوی .
دیگه کسی نیست که مدام بیاد دمه گوشت وزووز کنه و بگه: بازیگر مورد علاقه ی من برد پیته! عشق من کامران هومنه ...!!!! خلاصه از این مزخرفات در امانی!
هیچوقت دلشوره نداری .
هیچوقت گندی بار نمیاد که خانواده بهت بی اعتماد بشن و دیگه توو خونه تنهات نزارن !!!
خلاصه اینکه تو کله جهان احتارم واست قائلن .
جزو آدمای تک میشی . که توو دنیا خیلی کم پیدا میشن . البته اگه anti girl باشی .
تا بعد ..
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjeTPOK96mFWnandqbsiwNxWUWCO9iQU5UmUwG1aNZRejOQmmyy8vf_oiY0g1GwsZ7OcEl3A0Vf-cL64gAEgSuirAdYWGKiz6iB390YCxloqkqubdtQzkL2jiPiYy2epWAxKPK-MTXilTo/s400/zivgat.jpg)
دختر ایرانی ! : هرگز بینی هایشان عمل کرده نیست .
- موهایشان خدادادی طلائی است و مادر زادی مش داره .
- وقتی از کنار هم رد میشن هرگز به هم چپ چپ نگاه نمی کنند.
- تمام زیور آلاتشان طلاوجواهرات اصل است.
- تا قبل از ازدواج هر گز ابروهایشان را بر نمی دارند.
- بدون اجازه خانواده شان هیچ جا نمیرن .
- وقتی باهاشون دوست شدی هفته دوم باید بری خواستگاری .
- همیشه سر به زیر هستن و به هیچ غریبه ای نگاه نمی کنند
خانوم بازی یا درس خوندن؟؟؟
سیزده تا دلیل قانع کننده برای اینکه چرا درس خوندن بهتر از خانوم بازیه!!!
۱-حداقلش اینه که آدم بالاخره یکی رو گیر میاره که با هم بشینن سرش!2-وقتی آدم خسته می شه می تونه بگذاردش کنار بره استراحت کنه بعد که دوباره حالش سر جاش اومد بیاد از اونجایی که ول کرده بود ادامه بده!
3-اگه کار آدم زود تموم شد احساس شرمندگی نمی کنه!
4-وقتی آدم یه کتاب جدیدی رو باز می کنه لازم نیست نگران این باشه که تا حالا کیا خوندنش!
5-با یک فنجون قهوه آدم می تونه همه شبو کار کنه!
6-آدم می تونه همراه باهاش هم تلویزیونش رو نگاه کنه و هم شامش رو هم بخوره!
7-آدم مجبور نیست تاریخ چاپ همه کتاباشو یادش بمونه!
8-موقع کار لازم نیست آدم گیلاس عرقش رو بگذاره کنار!
9-اگه آدم تو یه قسمتی ضعیف باشه می تونه از رفقاش کمک بگیره!
10-آدم هیچ وقت برای نیم ساعت ورق زدن یه کتاب با حال ده هزار تومن پیاده نمی شه!
11-اگه رفیق آدم یه کتاب باحال داشته باشه آدم می تونه برای دو شب ازش قرض بگیردش!
12-واسه باز کردن کتاب آدم مجبور نیست کلی پای شام تو رستوران پول تاکسی پیاده شه!
13-اگه یهو وسط کار ننه بابای آدم سر برسن گندش در نمیاد!
حالا کی می گه درس بده؟
حتما بخونید(کرکر خندس)
خاطرات یک دانشجوی دم بخت
دوشنبه اول مهر:امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم. توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید.
با اینکه از خندیدنش لجم گرفت، اما فکر کنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید که ترم یکی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز کند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد نخندد!
***
دو هفته بعد، سه شنبه:امروز دوباره به دانشگاه رفتم. همان پسر را دیدم از دور به من سلام کرد، من هم جوابش را ندادم. شاید دوباره می خواست از من خواستگاری کند. وارد کلاس که شدم استاد گفت:"دو هفته از کلاس ها گذشته، شما تا حالا کجا بودید؟" یکی از پسرهای کلاس گفت:«لابد ایشان خواب بودن.» من هم اخم کردم. اگر از من خواستگاری کند، هیچ وقت جوابش را نمی دهم چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد طعنه نزند!
***
چهارشنبه:امروز صبح قبل از اینکه به دانشگاه بروم از اصغر آقا بقال سر کوچه کیک و ساندیس گرفتم او هم از من پرسید که دانشگاه چه طور است؟ اما من زیاد جوابش را ندادم. به نظرم می خواست از من خواستگاری کند، اما رویش نشد. اگر چه خواستگاری هم می کرد، من قبول نمی کردم؛ آخر شرط اول من برای ازدواج این است که تحصیلات شوهرم اندازه ی خودم باشد!
***
جمعه:امروز من خانه تنها بودم. تلفن چند بار زنگ زد. گوشی را که برداشتم، پسری گفت: خانم میشه مزاحمتون بشم؟ من هم که فهمیدم منظورش چیست اول از سن و درس و کارش پرسیدم و بعد گفتم که قصد ازدواج دارم، اما نمی دانم چی شد یخ کرد و گفت نه و تلفن را قطع کرد. گمانم باورش نمی شد که قصد ازدواج داشته باشم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم خجالتی نباشد!
***
سه هفته بعد شنبه:امروز سرم درد می کرد دانشگاه نرفتم. اصغر آقا بقال هم تمام مدت جلوی مغازه اش نشسته بود، گمانم منتظر من بود. از پنجره دیدمش. این دفعه که به مغازه اش بروم می گویم که قصد ازدواج ندارم تا جوان بیچاره از بلاتکلیفی دربیاید، چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم گیر نباشد!
***
سه شنبه:امروز دوباره همان پسره زنگ زد؛ گفت که حالا نباید به فکر ازدواج باشم. گفت که می خواهد با من دوست شود. من هم گفتم تا وقتی که او نخواهد ازدواج کند دیگر جواب تلفنش را نمی دهم، بعد هم گوشی را گذاشتم. فکر کنم داشت امتحانم میکرد، ولی شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم به من اعتماد داشته باشد!
***
چهارشنبه:امروز یکی از پسرهای سال بالایی که دیرش شده بود به من تنه زد؛ بعد هم عذرخواهی کرد، من هم بخشیدمش. به نظرم میخواست از من خواستگاری کند، چون فهمید من چه همسر مهربان و با گذشتی برایش میشوم؛ اما من قبول نمیکنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم حواسش جمع باشد و به کسی تنه نزند!
***
جمعه: امروز تمام مدت خوابیده بودم؛ حتی به تلفن هم جواب ندادم، آخر باید سرحرفم بایستم. گفته بودم که تا قصد ازدواج نداشته باشد جوای تلفنش را نمی دهم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم مسئولیت پذیر باشد!
***
دوشنبه:امروز از اصغرآقا بقال 2 تا کیک و ساندیس گرفتم. وقتی گفتم دو تا، بلند پرسید چند تا؟ من هم گفتم دو تا. اخم هایش که تو هم رفت فهمید که غیرتی است. حالا مطمئنم که او نمی تواند شوهر من باشد. چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم غیرتی نباشد، چون این کارها قدیمی شده!
***
پنچ شنبه: امروز دوباره همان پسره تلفن زد و گفت قصد ازدواج ندارد، من هم تلفن را قطع کردم. با او هم ازدواج نمی کنم؛ چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم هی مرا امتحان نکند!
***
دوشنبه: امروز روز بدی بود. همان پسر سال بالایی شیرینی ازدواجش را پخش کرد. خیلی ناراحت شدم گریه هم کردم ولی حتی اگر به پایم هم بیفتد دیگر با او ازدواج نمی کنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم وفادار باشد!
***
شنبه: امروز یک پسر بچه توی مغازه ی اصغرآقا بقال بود. اول خیال کردم خواهرزاده اش است، اما بچه هه هی بابا بابا می گفت. دوزاریم افتاد که اصغرآقا زن و بچه دارد. خوب شد با او ازدواج نکردم. آخر شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زن دیگری نداشته باشد!
***
یکشنبه: امروز همان پسری که روز اول دیدمش اومد طرفم. می دانستم که دیر یا زود از من خواستگاری می کند. کمی که من و من کرد، خواست که از طرف او از دوستم "ساناز" خواستگاری کنم و اجازه بگیرم که کمی با او حرف بزند. من هم قبول نکردم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم چشم پاک باشد!
***
ترم آخر : امروز هیچ کس از من خواستگاری نکرد. من می دانم می ترشم و آخر سر هم مجبور می شم زن اکبرآقا مکانیک بشوم
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhZiMVXWCI85cTH_VOeA3E53w6zufuNrobmYOWLUgzw2JUpHrEaw48sZNDfUL_ckQwX2I-8prtGdTFwBD3d-ZMBnpkqGpINLkdaTCMorLPP3qcokF6rzDuOsjV5D6uuEdZs8GTZJdpEmOE/s400/zanha.jpg)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر